عشق ماندگار
این وبلاگ بر اساس سلیقه خودم بوده و من امیدوارو از وبلاگ من لذت ببرید.
درباره وبلاگ


به رسم تمام نوشته های عالم اول سلام به وبلاگ من خوش اومدید

پيوندها
فاصله ها
انار
عاشقانه ها
زیر سایه عشق تو
عشق من
عاشقانه سجاد و افسانه
فقط واسه دل خودم
عشق نافرجام
پاتوق احساس
برای عشقم
دفتر خاطرات جوجو
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق ماندگار و آدرس zanjireshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نويسندگان
مسافر عشق

آرشيو وبلاگ
آذر 1392
فروردين 1392


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : مسافر عشق

 

جاده پر از دلتنگی است،

کوچه از بیقراری و دلواپسی، گلایه دارد،

هوا گرفته و سنگین است،

نفس هایم بوی بغض غم و دلتنگی می دهند،

کوله بارم پر از غم دوری توست

نمی دانم چه خواهد شد و من مسافر کدام جاده می شوم...؟!

می خواهم گرمای دست های تو را دوباره حس کنم

می خواهم خستگی ها و دلتنگی هایم را به تو بسپارم

اما کوچه های سفر، سرد و تنگ و تاریک،

دیوار ها پر از خط خطی های غم و غصه،

و جاده پر از سرزنش و حسادت است،

باید از این جاده گذر کنم

رفتن و رسیدن به تو سهم من است

نمی خواهم هیچ گردباد و طوفانی برخاسته از این دل این آدم ها

سهم من را، از من بگیرد

باید بروم، تو منتظرم هستی...

 
یک شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 7:0 :: نويسنده : مسافر عشق

 

چشم خمار خورشید، بارانی بود

آسمان با صدایی بغض گرفته و دلتنگ گفت:

« دل ها هم شکسته اند!»

دلم لرزید و بغض بی قرارم شکست!

کبوتر به شانه ام زد و با چشم های خیسش گفت:

« به چشم هایت سلام رساند و برایت اشک عشق فرستاد.»

اشک هایت را بوسیدم

به دل صخره های آسمان پناه بردم و با تمام وجود فریاد کشیدم،

آسمان، دلش لرزید و فریاد کشید

تنها او می دانست دوری با من وتو چه کرده است.

دست های آسمان را گرفتم و فریاد زدم:

« به او بگویید از غم نبودنش می میرم.»

 
یک شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 7:0 :: نويسنده : مسافر عشق

کنار صخره های دریا نشسته بودم

پروانه به دیدارم آمد و گفت:

« منتظر چشم های خمار کیستی که این چنین می نالی و می باری؟ »

بغض دلتنگی ام را پشت حرفهایم پنهان کردم و گفتم:

« تقدیر او را از من جدا کرده است، نمی دانم کجاست،اما می دانم دلش پر غصه است. »

اشک هایم را پاک کرد و گفت:

« تو از کجا می دانی، تو که او را ندیده ای...؟! »

به صورت آب سیلی زدم و گفتم:

« او همه وجود من است صدای گرستنش را می شنوم، بیقراری اش را حس می کنم. »

پروانه اشک هایم را پاک کرد و گفت:

« تو می توانی تحمل کنی، چشمهایت را دیده ای؟! »

سرم را روی شانه نسیم گذاشتم و گفتم:

چشم هایم فدای او! من از آن روزی که چشم های او را دیدم، دلواپس و بیقرار شدم. »

بال های رنگارنگش را گشود و با چشمان نمناکش گفت:

« یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور... »

 
یک شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 7:0 :: نويسنده : مسافر عشق

روی بستر دلتنگی ام خوابیده بودم.

کسی به در می کوبید، چشم هایم را گشودم

غریبه ایی با چشم های خیس و نمناک ایستاده بود،

نلمه ای به دستم داد،

نامه بوی تو را می داد، بارها نامه را بوییدم و بوسیدم

خواستم بپرسم نامه تو را از کجا آورده است،

کسی نبود...!؟!

نامه ات را گشودم؛

« گل زیبای من!

چشم هایم به غم نشسته اند، نگاهم بارانی شده است،

و دلم پشت تنهایی اش در حال مردن است!

خنده هایم را از یاد برده ام و هر روز به خاکسپاری شادی هایم می روم

اگر تو نیایی من می میرم. »

آسمان دلش شکست و بارید، به آغوش بارانی اش پناه بردم

و غریبانه تر از تنهایی کرکس گریستم.

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 10:34 :: نويسنده : مسافر عشق

 

چشم هایم را بستند، به دست هایم زنجیر زدند

ودر زندان تقدیر، اسیرم کردند

باد سرزنش بر تن خسته ام شلاق می زند

تک وتنها بودم و در انتظار آمدن تو ثانیه ها را شمردم

بارها صدایت کردم ، اشک ریختم، اما هیچ کس نبود

من بودم و تنهایی ام، می دانم، می دانستی اسیرم کردند

منتظرت بودم

به میله های زندان می کوبیدم

ترس، دلهره،

اضطراب، انتظار، بیقراری، دلواپسی، بی خبری

دیوانگی، تنهایی، غریبی، غم، قصه و چشم به راهی

ویرانم کرده بود؛

ناگهان در باز شد، سرنوشت بی رحمانه خندید

و آن وقت بود که فهمیدم

مرا از تو،

تو را از من جدا کردند...

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 10:31 :: نويسنده : مسافر عشق

دنیای عجیبی است

کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نداری

کسی که دوستش داری او تو را دوست ندارد

کسی را که هم تو دوستش داری و او نیز تو را دوست دارد

به رسم دین و آیین به هم نمی رسید...

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 10:24 :: نويسنده : مسافر عشق

 

هر شب به قصه دل من گوش میکنی

                                                      فردا چو قصه مرا فراموش می کنی

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده : مسافر عشق

می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی

می رسد روزی که تنها در کنار قبر من

حرف های گفته ام را مو به مو از بر کنی

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده : مسافر عشق

وای باران باران

                   شیشه پنجره را باران شست

از دل ما اما،

                  چه کسی نقش تو را خواهد شست...

 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 10:3 :: نويسنده : مسافر عشق

هنوزم مثل بهاری برای من دیوونه                                  برای کسی که چهار فص خدا براش خزونه

هنوزم تو آسمونی که داره صد تا ستاره                           دل من فدای چشمات که میگن عاشق و زاره

هنوزم تو مثل ماهی برای شبای تارم                              تو فقط بمون کنارم تا ببینی بی قرارم

هنوزم واسم عزیزی مثل روزای گذشته                           که غم های این دلامون بازی های سر نوشته

هنوزم نگات عجیبه مثل قطره های بارون                         بدون از دوری چشمات میمیرم راحت و آسون

برو تا کنی خلاصم برو از پیشم ستاره                             که به جز سوختن و ساختن دل من چاره نداره